روضه پسر
بسم الله الرحمن الرحیم
روضه پسر
دور چون بر آل پیغمبر رسید اولین جام بلا اکبر چشید
اکبر آن آئینه رخسار جد هیجده ساله جوان سرو قد
در منای طف مثیل بی بدا ذبح اسماعیل را کبش فدا
برده در حسن از مه کنعان گرو قصه هابیل و یحیی کرده نو
دید چون خصمان گروه اندر گروه مانده بی یاور شه حیدر شکوه
با ادب بوسید پای شاه را روشنائی بخش مهر و ماه را
کای زمام امر کن در دست تو هستی عالم طفیل هست تو
رخصتم ده تا وداع جان کنم جان در این قربان کده قربان کنم
لما قتل اصحاب الحسین و لم یبق منهم احد, تهیا علی ابن الحسین للقتال و استاذن اباه فاذن له ثم نظر الیه نظر آیس منه و ارخی عینه بالبکاء و رفع شیبته نحو السماء و قال اللهم اشهد علی هولاء القوم فقد برز الیهم غلام اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولک
یا رب این صوت محمد یا صدای اکبر است
روی ماه احمد است این یا لقای اکبر است
چون شبیه حضرت طه است خلق و خوی او
زین جهت مدح پیمبر خود ثنای اکبر است
خوی احمد را خدا فرمود اگر خلق عظیم
وصف این, آئینه احمد نمای اکبر است
داد جان خود حسین آنگه که اکبر شد جدا
گر نفس آید هنوزش از صدای اکبر است
امام حسین علیه السلام رو به عمر سعد ملعون کرده فرمود: قطع الله رحمک کما قطعت رحمی و لم تحفظ قرابتی من رسول الله صلی الله علیه و آله
چون علی اکبر برای وداع با اهل حرم آمد صدای گریه و ناله از اهل حرم بلند شد و فریاد وا محمدا بر آوردند
خواست چون رفتن به میدان دغا در حرم شور قیامت شد بپا
الوداع ای خواهران زار من که بود این واپسین دیدار من
خواهران گیسو پریشان حلقه بر پایش زدند طایر اوج شهادت را به پا زنجیر بود
امام حسین علیه السلام بدست مبارک خود لباس جنگ بر تن علی کرد, زره بر اندام او پوشاند, کله خود بر سر او گذاشت و سوار بر اسب نمود
چقدر بر پدر سخت و ناگوار است که فرزندش از او بعنوان آخرین خواهش آب طلب کند, پدر بجای آب انگشتر مبارک به او دادند تا بمکد
فرمود:
ارجع الی قتال عدوک فانی ارجو انک لاتمسی حتی یسقیک جدک بکاسه الاوفی شربة لا تظما بعدها ابدا
آه آه
دیر زمانی نگذشت، نامرد مردمان؛ بی غیرت مردم؛ بی حیا مردم؛ چه کردند با شبه پیمبر
فقطعوه بسیوفهم اربا اربا
صدای نازنین علی اکبر بلند شد, یا ابتاه علیک منی السلام
هذا جدی رسول الله قد سقانی بکاسه شربة لا اظما بعدها ابدا
ای پدر رسول خدا به شما سلام میرساند و میفرماید العجل العجل
چه بر قلب پدر گذشت زمانی که بر بالین جوان هجده ساله اش رسید
فوضع خده علی خده
چهر عالمتاب بنهادش به چهر شد جهان تار از فراغ ماه و مهر
سر نهادش بر سر زانوی ناز گفت کای بالیده سرو سر فراز
چون شد آن بالیدنت در باغ حسن ای بدل بنهاده مه را داغ حسن
ای درخشان اختر برج شرف چون شدی سهم حوادث را هدف
ای به طرف دیده خالی جای تو خیز تا بینم قد و بالای تو
مادران و خواهران پر غمت میبرند نک انتظار مقدمت
این بیابان جای خواب ناز نیست کایمن از صیاد تیر انداز نیست
بیش از این دیگر دلم را خون مکن زاده لیلی مرا مجنون مکن
قتل الله قوما قتلوک ما اجراهم علی الرحمن و علی انتهاک حرمة الرسول علی الدنیا بعدک العفی
رفتی و بردی زچشم باب خواب اکبر ای بی تو جهان بادا خراب
الا لعنة الله علی القوم الظالمین
و سیعلم الذین ظلموا آل محمد حقهم ای منقلب ینقلبون
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک
اللهم العن العصابة التی جاهدت الحسین علیه السلام و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله
اللهم العنهم جمیعا