سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روضه خواهر

روضه خواهر

السلام علیک یا بنت رسول الله

السلام علیک یا اخت الحسن و الحسین سیدی شباب اهل الجنة

دختر شیر خدا شاه عرب           زاده حضرت زهرا زینب

آنکه در سهم شهادت زالست     با حسین بن علی پیمان بست

که در آن امر خطیر و دشوار    رونگرداند از مشکل کار

نهضتی را که حسین آغازد       او بپردازد و کامل سازد

رسول خدا صلی الله علیه و آله در ثواب گریه بر حضرت زینب فرمودند:

ان من بکی علیها و علی مصائبها یکون ثواب بکائها کثواب من بکی علی اخویها

در همه عمر مصیبتها دید           رنج پی در پی و محنتها دید

آن مصائب که زصدر اسلام       دید پیغمبر از اهل ظلام

سنگ بر تارک خورشید زدن      طعنه بر معنی توحید زدن

عزلت و خانه نشینی پدر            آن ستمهای زحد افزون تر

آنهمه ماتم زاندوه برون              سجده گاه پدر آغشته به خون

دیدن خفته به بستر شه را           فرق بشکافته سر الله را

بعد هم ماتم فقدان حسن             زهر نوشیده بدست دشمن

دیدن چون گل بشکفته ورق       پاره های جگر حجت حق

تیر بر آن جسد پاک زدن         بر تن شاه  کفن چاک زدن

همه را دید و تحمل فرمود      هیچ گه لب به شکایت نگشود

آن زمان هر چه مصیبت میدید    به دل خون شده میداد امید

که هنوز اکبر و اصغر دارم       تکیه گاهی چو برادر دارم

همچو عباس علمداری هست      در سفر قافله سالاری هست

خیمه و خرگه و اسباب سفر       هست آراسته با زیور و زر

یار و انصار و بنی هاشمیان      همه در خدمت ما بسته میان

سایه شاه هنوزم به سر است      عزتم از همه کس بیشتر است

روز و شب در محبت میسفت     در دل خود به برادر میگفت

زنده ام من به ولای تو حسین     جان زینب به فدای تو حسین

حسین جان حسین جان حسین جانم حسین جانم حسین

اما یک زن و این همه ماتم، عجب نیست اگر عصر عاشورا برادرش حسین علیه السلام را نشناسد

زینب چو دید پیکری اندر میان خون

چون آسمان زخم تن از انجمش فزون

بی حد جراحتی نتوان گفتمش که چند

پامال پیکری نتوان دیدنش که چون

خنجر در آن نشسته چه شهپر که در هما

پیکان از او دمیده چه مژگان از جفون

گفت این بخون تپیده نباشد حسین من

این نیست آنکه در بر من بود تا کنون

یکدم فزون نرفت که رفت از کنار من

این زخمها به پیکر او چون رسید چون

گر این حسین من قامت او از چه بر زمین

ور این حسین من رایت او از چه سرنگون

گر این حسین من سر او از چه بر سنان

ور این حسین من تن او از چه غرق خون

یا خواب بوده ام من و گم گشته است راه

یا خواب بوده آنکه مرا گشته ره نمون

میگفت و میگریست که جانسوز ناله ای

آمد زحنجر شه لب تشنگان برون

کای عندلیب گلشن جان آمدی بیا

ره گم نگشته خوش به نشان آمدی بیا

الالعنة الله علی القوم الظالمین

و سیعلم الذین ظلموا آل محمد حقهم ای منقلب ینقلبون

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک

اللهم العن العصابة التی جاهدت الحسین علیه السلام و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله

اللهم العنهم جمیعا

 

 

 

 

 

 

 


روضه برادر

روضه حضرت ابوالفظل العباس علیه السلام

ای امیری که علمدار شه کرب و بلائی

 اسد بیشه صولت پسر شیر خدائی

به نسب پور دلیر علی آن شاه عدو کش

 به لقب ماه بنی هاشم و شمع شهدائی

یک جهان صولت و پنهان شده در بیشه تمکین

یک فلک قدرت و تسلیم به تقدیر و قضائی

من چه خوانم به مدیح تو که خود اصل مدیحی

من چه گویم به ثنای تو که خود عین ثنائی

بی حسین آب ننوشیدی و بیرون شدی از شط

تو یم فضل و محیط ادب و بحر حیائی

صغیر اصفهانی

و اما روز عاشورا :

چون که نوبت بر بنی هاشم رسید

ساخت ساز جنگ عباس رشید

محرم سر و علمدار حسین

در وفا داری علم در نشا تین

در صباحت ثالث خورشید و ماه

روز خصم از بیم او چون شب سیاه

زاد حیدر آتش جان عدو

شیر را بچه همی ماند بدو

در شجاعت یادگار مصطفی

داده بر حکم قضا دست رضا

خواست در جنگ عدو رخصت زشاه

گفت شاهش کای علمدار سپاه

چون علم گردد نگون در کارزار

کار لشگر یابد از وی انفطار

گفت تنگست ای شه خوبان دلم

زندگی باشد از این پس مشکلم

زین قفس برهان من دلگیر را

تا بکی زنجیر باشد شیر را

خود تو دانی ای خدیو مستطاب

بهر امروزم همی پرورد باب

که کنم این جان فدای جان تو

در بلا باشم بلا گردان تو

گفت شه چون نیست زین کارت گزیر

این زپا افتادگان را دست گیر

جنگ و کین بگذار و آبی کن طلب

بهر این افتادگان خشک لب

تشنه کامان را بکن آبی سبیل

الله ای ساقی کوثر را سلیل

عزم جان بازیت لختی دیر کن

 در بیابان تشنه گان راسیر کن

گفت سمعا ای امیر انس و جان

گر چه باشد قطره آبی به جان

گر در آتش بایدم رفتن خوشم

ای شهنشه کز خلیل است آتشم

این بگفت و شاه را بدرود کرد

بر نشست و آنچه شه فرمود کرد

نیر تبریزی

لما جاء الحسین علیه السلام علی راس اخیه العباس علیه السلام راه صریعا فبکی و قال:

 الان انکسرت ظهری و قلت حیلتی

زبان حال امام حسین علیه السلام بر بالین برادر

بخون غلطان چرائی ای علمدار سپاه من

نظر بگشا و بنگر یک زمان بر سوز آه من

زپشت زین چه افتادی شگست از بار غم پشتم

زجا خیز ای که در هر غم بدی پشت و پناه من

به بالینت اگر دیر آمدم اینک مرنج از من

که دورت کوفیان از چهار سو بستند راه من

به چشمم روز روشن تیره شد چون شب زداغ تو

گشا ای نور چشمان دیده بین روز سیاه من

بهر عضوت که آرم دست زان عضوت جدا باشد

کدامین سنگدل کشتت چنین ای بی پناه من

زبهر جرعه آبی سکینه بر در خیمه

ستاده منتظر آن طفل زار بی گناه من

خوشم از آنکه یکشب زندگی بعد توام نبود

اگر نه روز شب میشد زآه صبحگاه من

الا لعنة الله علی القوم الظالمین

و سیعلم الذین ظلموا آل محمد حقهم ای منقلب ینقلبون

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک

اللهم العن العصابة التی جاهدت الحسین علیه السلام و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله

اللهم العنهم جمیعا


عمان سامانی

کیست این پنهان مرا در جان و تن / کز زبان من همی گوید سخن؟
این که گوید از لب من راز کیست / بنگرید این صاحب آواز کیست
در من اینسان خودنمایی می کند / ادعای آشنایی می کند
کیست این گویا و شنوا در تنم؟ / باورم یا رب نیاید کین منم
متصلتر با همه دوری به من / از نگه با چشم از لب با سخن
خوش پریشان با منش گفتار هاست / در پریشان گوییش اسرار هاست
گوید او چون شاهدی صاحب جمال / حسن خود بیند به سر حد کمال
از برای خودنمایی صبح و شام / سر بر آرد گه ز روزن گه زبام
با خدنگ غمزه صید دل کند / دید هر جا طایری بسمل کند
گردنی هر جا در آرند در کمند / تا نگوید کس اسیرانش کمند
لاجرم آن شاهد بالا و پست / با کمال دلربایی در الست
جلوه اش گرمی بازاری نداشت / یوسف حسنش خریداری نداشت
غمزه اش را قابل تیری نبود / لایق پیکانش نخجیری نبود
عشوه اش هر جا کمند انداز گشت / گردنی لایق نیامد بازگشت
ما سوا آیینهء آن رو شدند / مظهر آن طلعت دلجو شدند
پس جمال خویش در آیینه دید / روی زیبا دید و عشق آمد پدید
مدتی آن عشق بی نام ونشان / بد معلق در فضای بیکران
دلنشین خویش ماوایی نداشت / تا در او منزل کند جایی نداشت
بهر منزل بیقراری ساز کرد / طالبان خویش را آواز کرد
چونکه یکسر طالبان را جمع ساخت / جمله را پروانه خود را شمع ساخت
جلوه ای کرد از یمین از یسار / دوزخی و جنتی کرد آشکار
جنتی خاطر نواز و دل فروز / دوزخی دشمن گداز و غیر سوز

 

ابیات بالا از گنجینه الاسرار عمان سامانی است. چند روز پیش از تلویزیون برنامه ای با حضور حسام الدین سراج پخش شد که در مورد اشعار عمان سامانی و اثر جدید سراج بود. این بود که تصمیم گرفتم ابیاتی از این شاعر وارسته را اینجا بگذارم.
عمان سامانی بیشتر از یک قرن پیش می زیسته است ولی حال وهوای عرفانی اشعارش خواننده را به دورهء اوج شعر پارسی می برد


لو کشف الغطا

بر مخزن غیب باب مفتوح علیست

گیتی همه کشتی و در او نوح علیست

اندر شب طور آتش افروز علیشت

تغییر دهنده شب و روز علیست

آن روح که مبدا حیات همه اوست

بر غالب آفرینش آن روح علیست

دل گفت علی مصور الارحام است

گفتم حاشا که صورت آموز علیست

جانم علی

صفاتک اسماء و ذاتکت جوهر

بریئ المعانی عن صفات الجواهر

در وصف علی که هر که رائی دارد

کفر است خدائی که خدائی دارد